-
کانال تلگرام پاسدار شهید محمد صادق(مجتبی)هدایت
یکشنبه 8 فروردین 1395 15:51
لطفا جهت عضویت در کانال تلگرام بر روی لینک زیر کلیک کنید https://telegram.me/shahidhedayat
-
رب و کمپوت!
پنجشنبه 18 اردیبهشت 1393 20:22
به خبرنگار می گفت: شما را به خدا، به امت بگید کاغذ دور کمپوتها را جدا نکنند! کمپوت آلبالو می خوایم رب گوجه فرنگی درمیاد، رب میخوایم کمپوت گلابی در میاد...! شادی روح پشتیبانان رزمندگان صلوات
-
بگو یاحسین!
چهارشنبه 17 اردیبهشت 1393 20:22
یکی از بچه ها ظرف آب رو برداشت و شروع کرد به سقایت: هر که تشنه است بگوید یاحسین! من از همه جا بی خبر بلند گفتم یاحسین. گفت بلندشو بیا! این لیوان اینم پارچ امام حسین(ع) شاگرد تنبل نمیخواد برو آب بیار بده بچه ها "شادی سیدالشهدا صلوات"
-
شب جمعه
پنجشنبه 11 اردیبهشت 1393 23:17
شبهای جمعه شهدا دعا می خوانند در سنگرهایی شبیه قبر نماز شب در تاریکی
-
آآآآآآآآآآآآآآآمین!
پنجشنبه 11 اردیبهشت 1393 18:12
وضع غذا که بهم میریخت، دعاها سوزناک تر می شد: اللهم ارزقنا پلویی، تحته کبابا و فوقه کره، یمینی دوغا و یساری شربتا، مع خربزه! فریاد میزدن آآآآآآآآآآمین!
-
بخورید و بیاشامید...!
چهارشنبه 10 اردیبهشت 1393 18:06
وقت ناهار بود و ماشین غذا رو هم عراق زده بود. هر کسی یه گوشه زانوی غم بغل گرفته بود. شعار اون روز ما این بود: بخورید و بیاشامید اگر به دست آوردید! "شادی شهدای تدارکات صلوات"
-
سید!
سهشنبه 9 اردیبهشت 1393 17:46
سید روی تاب بود و ما هم هرچی تونستیم هل میدادیم،حسابی میترسید. در همین لحظه خمپاره زدن. هر دو شیرجه زدیم زمین؛ سیدم از ارتفاع سه متری خودشو انداخت پایین! کف دست و زانوهاش آسیب دیده بود و ناله می کرد خمپاره خورده بودم کمتر آسیب میدیدم! "شادی روح شهدای سید صلوات"
-
تولد
دوشنبه 8 اردیبهشت 1393 17:37
4 اردیبهشت 93 که شد من 23 ساله شدم یعنی 23 سال گذشت! چه قدر دیگرش باقی مانده نمی دانم الآن هم سن شهدایی هستم که در میدان جهاد جنگیدند و شهید شدند! هم سن دائی شهید خودم! حالا باید چه کنم؟! امسال خیلی چیزها را دانستم و فهمیدم امسال راهیان نور برای اولین رفتم آن هم به شیوه ای عجیب روز شهادت دائی و چند روز مانده به سالروز...
-
یک ماه گذشت
دوشنبه 12 اسفند 1392 11:23
حالا امروز یک ماه است که دارم در این وبلاگ مطلب می نویسم و حالا دیگر یک ماهه شده ام مثل یک بچه یک ماهه شهدا من را یادتان نرود و فقط 12 روز تا روز شهادت مادر و امروز 12 / 12 (12 اسفند) و شروع کار وبلاگ 12 بهمن شهید تورجی زاده روحت شاد برادر ، ترکشی که به پهلویت خورد نشان از ارادت تو به مادر دارد در بین آن دیوار و در...
-
طنز/بریم
دوشنبه 12 اسفند 1392 11:19
وقتی زود و تند آماده می شدند، می گفت بریم؟ اونهایی که می دانستند می گفتند برو بریم. اما تازه واردها با تعجب می پرسیدند کجا؟ اونوقت همه در جوابش می گفتند: قربون امام! "شادی روح امام صلوات"
-
طنز/قاطر!
یکشنبه 11 اسفند 1392 11:18
در ارتفاعات، قاطر حکم تفنگ رو داشت. بچه ها خسته که می شدند میگفتند: راه برو حیوان، مزدت محفوظ است، ان شالله تو هم با ذوالجناح محشور میشوی. "شادی شهدای شمال غرب صلوات"
-
مداحی/در میدان می مانم
پنجشنبه 8 اسفند 1392 21:35
مداحی حاج میثم مطیعی شب دوم محرم 92 در میدان می مانم تا نفس آخرم.....
-
طنز/شوره زار!
پنجشنبه 8 اسفند 1392 21:32
وقتی عملیات لو میرفت و عقب نشینی می کردیم اگه در راه برگشت می پرسیدند چی شد نرفته برگشتید؟ آب و هواش بهتون نساخت یا آتیشش؟ جواب میدادیم نه بابا! تا مرز هم رفتیم، خاک عراق شوره زاره و قابل کشت نبود! برگشتیم. صلوات
-
طنز/دشمن شناسی!
چهارشنبه 7 اسفند 1392 21:24
میگفت: چون صدام جنگ را بر ما تحمیل کرده، پس باید خرج ما را هم بپردازد! اسلحه، پوتین، فشنگهایش و... همه مایحتاجش رو از اموال دشمن تامین کرده بود! شادی روحش صلوات
-
طنز/باد کرده!
سهشنبه 6 اسفند 1392 21:21
یکسره مشغول عبادت بود. عنوان سربندش"یا زیارت یا شهادت"بود. داوطلب پاکسازی میدان مین میشد اسمش در نمیومد. خط مقدم میرفت، تو عملیات و ... فایده نداشت آخر جنگ بچه ها روی یک پارچه نوشته بودند کمک کنید، روی دست خدا باد کرده، دعا کنید تیر غیب بخورد و شهید شود. شادی روح شهدا صلوات
-
طنز/مرخصی!
دوشنبه 5 اسفند 1392 21:17
اگر کسی از سر ناچاری دو مرتبه پشت سر هم مرخصی میرفت، وقتی پایش می رسید به گردان هر کسی یه چیزی بارش می کرد. -فلانی معلوم هست کجایی؟ -تو خط تهران - اندیمشک کار می کنی؟! بعضیا هم میگفتند با دو روز مرخصی اومده جبهه چکارش دارید؟! یاد شهید یاد ولایت می آورد بیهوده نیست یاد شهیدان نمی کنند
-
طنز/بزن جای دیروزی!
یکشنبه 4 اسفند 1392 21:14
خمپاره خورده بود تدارکات و تدارکاتچی بیچاره هم نقش زمین.. بچه ها هم مثل مغولها حمله کردند به خوراکیها و هرکس هرچی تونست خورد یا برد از فرداش شعار میدادن: جنگ جنگ تا پیروزی صدام بزن جای دیروزی! شادی روح شهدای پشتیبانی صلوات
-
طنز/چوپان
شنبه 3 اسفند 1392 21:14
هر وقت دلتنگ بزهایش میشد میرفت توی سنگر مع مع میکرد. یه شب هفت تا عراقی با شنیدن صدا بز طمع کرده بودند کباب بخورند. هر هفت نفر رو اسیر کرده بود و آورده بود عقب. میگفت چوپانی همین چیزهایش خوبه دیگه! شادی روح شهدای کارگر صلوات
-
تصویری/حاج احمد کاظمی
پنجشنبه 1 اسفند 1392 18:02
سلام خدمت دوستان شبهای جمعه مداحی یا نکته اخلاقی یا فایلهای تصویری مربوط به شهدا را در وبلاگ می گذارم
-
طنز/پتو!
پنجشنبه 1 اسفند 1392 07:10
فرمانده با صدای بلند گفت: کی خسته است؟ گفتیم دشمن کی ناراضیه؟ -دشمن کی سردشه؟ -باصدای بلند گفتیم دشمن بعدگفت: خدا خیرتون بده حالا که سردتون نیست می خواستم بگم که پتو کم بود به گردان ما نرسید!!! شادی روح شهدای غرب کشور صلوات
-
طنز/احوال پرسی!
چهارشنبه 30 بهمن 1392 13:16
احوال پرسی هاشون هم با آدمیزاد فرق داشت! -چطوری یا نه؟ خوب بودی بدتر شدی؟ -الحمدلله، تو چطوری؟ سرت درد می کرد پات خوب شد؟! آسمونی بودند. شادی روح شهدا صلوات
-
طنز/الله اکبر!
سهشنبه 29 بهمن 1392 10:16
گفتم:کجا برادر؟ گفت:بافلانی کار دارم گفتم:سلاحتون رو تحویل بدید، برید گفت:الله اکبر گفتم:یعنی چی؟ گفت: ما مسلح به الله اکبریم بر صف دشمنان... شادی روح هر شهیدی دوست دارید صلوات
-
طنز/گال!
دوشنبه 28 بهمن 1392 13:03
تو منطقه بیماری گال شایع شده بود. هر کی می گرفت قرنطینه می شد. شب بود، هوا هم سرد، بچه ها توی سنگر خواب بودند. جا نبود. رفتم وسطشان دراز کشیدم. شروع کردم به خاروندن خودم. همه از ترس قرنطینه شدن رفتند بیرون، راحت تا صبح خوابیدم. "شادی روح شهدا صلوات"
-
طنز/دعای کمیل!
یکشنبه 27 بهمن 1392 10:58
شیفت نگهبانی ما تموم شد و موقع استراحت بود. با نور کم فانوس شروع کردیم به خواندن دعاى کمیل، حسابی هم رفته بودیم تو حال! وقتى تموم شد تازه فهمیدیم شب 5 شنبه است نه جمعه! "شادی روح مرزبانان شهید صلوات"
-
طنز/نماز شب!
شنبه 26 بهمن 1392 22:57
تو سنگر جا کم بود و تو تاریکی به سختی میشد راه بری. آماده می شدیم برای خواب که یکی گفت:حسین جان برای نماز شب بلند شدی نمی خواد من رو دعا کنی برادر! فقط جان مادرت مواظب باش دست و پام رو لگد نکنی! "شادی روح شهدا و امام صلوات"
-
22 بهمن
سهشنبه 22 بهمن 1392 09:03
امروز همه آمدند برای یاری شهدا خداوند به همه اجر بدهد این دوازدهمین مطلب وبلاگ بنده بود
-
طنز/خانوادگی
سهشنبه 22 بهمن 1392 08:01
تو لشگر امام حسین بودم که خبر آوردن بابام هم اومده جبهه، دو هفته بعدش، دو تا داداشام هم اومدند! فقط مونده بود ننه مون! گفتیم اونم بیاریم اهواز، تنها نباشه. پشت جبهه کمک می کرد. بچه ها می گفتن خانوادگی اومدید جبهه! "شادی روح مادران شهید صلوات"
-
طنز/بوی گز اصفهان
یکشنبه 20 بهمن 1392 09:58
با آمدن فرمانده لشکر25 کربلا که اصفهانی بود، سروصدای دوشکای عراقی بلندشد. ـ چه خبره اینجا؟ ـ قربان بوی گز اصفهان به مشامشان رسیده است شادی روح همه شهدای اصفهان صلوات
-
طنز/نهار نخورید!
شنبه 19 بهمن 1392 10:55
نهار دیر شده بود. گرسنه بودیم قابلمه آبگوشت رو برداشتیم و رفتیم.. داد زد: نخورید! داخلش خرده شیشه است. با چفیه آبگوشتها رو صاف کردیم و تیلیت کردیم. آماده خوردن که شد دوباره صداش اومد، نخورید! خواستم شیشه ها رو در بیارم، دستم خونی شد، چکید داخلش... دیگه کارد میزدی خونمون در نمیومد! "شادی روح شهدای آشپز صلوات"
-
طنز/مرخصی نیا!
جمعه 18 بهمن 1392 10:52
خانمش بهش می گفت: بهتره تو مرخصی نیای! وقتی جبهه میرفت جبهه خانواده رو به امام رضا(ع) می سپرد، اما وقتی بر می گشت یا بچه زمین می خورد سرش می شکست یا مریض می شد یا یه بلای دیگه سرشون میومد! "شادی دل همسران شهدا صلوات" گفتی که پس از سجود برمی گردی وقتی که صلاح بود برمی گردی در نامه نوشتی که دلت تنگ شده تا فکر...